زمان جاری : شنبه 29 اردیبهشت 1403 - 8:17 قبل از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 49
نویسنده پیام
sajjad آفلاین


ارسال‌ها : 23
عضویت: 17 /10 /1391
محل زندگی: تهرون
سن: 19
شناسه یاهو: sajjad.lovey@yahoo.com
تشکرها : 70
تشکر شده : 3
شب شعر
همه شب صورت خود را به خدا خواهم کرد.ازخدا خواهش دیدار تو را خواهم کرد....تاکه

جان دارم و برسینه نفس می آید.برتو و عشق تو ای یار وفا خواهم کرد....

نبودی بی تو پنهان گریه کردم..تو رادیدم و خندان گریه کردم....بــــرای ایــنکـــــه

اشکــهایم رانبینی..نشستـــم زیرباران گـــــــریــه کــــــردم...



امشب به رسم معرفت یادی از یاران می کنم.

درغربت تاریک و سرد ازغم حکایت می کنم.

امشب وجودم خسته است ازسردی دل های سرد.

چه دردیست شب نشینی دراین شب های سرد.


بی تو مهتاب شبی از آن کوچه گذشتم..همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریزشداز جام وجودم..شدم آن عاشق دیوانه که بودم.

درنهان خانه ی جانم گل یادتو درخشید.

باغ صد خاطره خندید.

عطر صد خاطره پیچید.

یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم.

پر گوشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم.


کاش امشب عاشقی هم پامیگرفت..تشنگی هم طعم دریامی گرفت

کاش امشب کوچه های منتظر..یک سلام گرم از ما می گرفت

این سکوت تلخ دنیای من است..کاش دستت دست دنیامی گرفت

آسمان ابری ترین اندوه را ..از دل سنگین شبها می گرفت

پنجره دلتنگ چشمی آشناست..کاش می شد عاشقی پامی گرفت.


چه دردیست درمیان جمع بودن..ولی درگوشی ای تنهانشستن

برای دیگران چون کوه بودن..ولی درچشم خود تنها نشستن

به رسم دوستی دستی فشردن..ولی باهرسخن قلبی شکستن

به نزدعاشقان چون سنگ خاموش..ولی دربطن خود غوغا نشستن


این هم ازیک عمرزندگی کردنم...سالهاشبنم پرستی کردنم

ای دلم زهرجدایی را بخور...چوب عمر با وفایی را بخور

ای دلم دیدیکه ماتت کردورفت..خنده ای برخاطراتت کردورفت

منکه گفتم این بهارافسردنیست..منکه گفتم این پرستورفتنی است

آه عجب کاری بدستم داد دل..هم شکستوهم شکستم داد دل

هرانکه یارخواهد یار بسیار..ولیکن فرق دارد یار با یار

دل من سایه لطف تو می خواست..وگرنه سایه دیوار بسیار.


سکوتم را به یاران هدیه کردم

تمام زندگی را هدیه کردم

نبودی در فراقه شانه هایت

به هر خاکی رسیدم گریه کردم


قصه ها بر من گذشت تا بدانم کیستم

سرگذشتم هر چه بوده من پشیمان نیستم

من اگر سردار عشقم یا که پاک باخته ام

سرگذشتم را به دستان خود ساخته ام




یک شب از عمر صفحاتی خواندم

چون به نام تو رسیدم لحظاتی ماندم

همه دفتر عمر ورقی بیش نبود

همه تکرار تمنای تو بود



چهارشنبه 20 دی 1391 - 20:56
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :